کد مطلب:142038 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

دفاع مسلم
عبدالله بن حازم گفت: من به خدا فرستاده مسلم بن عقیل بودم كه به سوی قصر آمد تا ببینم بر سر هانی چه آورده اند، چون دیدم كه او را زده اند و به زندان افكنده اند، اسب خود را سوار شدم تا هر چه زودتر مسلم را از حال او آگاه كنم، و من نخستین كسی بودم كه این خبر را به مسلم می رساندم.

در این هنگام زنانی از قبیله مراد را مشاهده كردم كه فریاد می زدند:«یا عبرتاه»، «یا ثكلاه» (این عبارتی بود كه به هنگام مصیبتی بزرگ به كار می بردند.)

پس بر مسلم وارد شدم و این خبر را به او رساندم. او دستور داد كه یارانش را فراخوانم، آنها در خانه های پیرامون منزل بسر می بردند، شمارشان به چهار هزار مرد می رسید. پس از آن به منادی خود، گفت: فریاد بزن و بگو: «یا منصور امت» ای یاری شده بمیران، و این شعاری بود كه مسلمانان به هنگام جنگ سر می دادند.


پس منادی ندا در داد: «یا منصور امت»

مردم كوفه یكدیگر را خبر كرده و گرد آمدند. [1] .

مسلم برای سران قبایل مذحج، تمیم، اسد مضر، همدان پرچم جنگ بست، اینها مردم را فراخواندند، پس از مدتی كوتاه، مسجد و بازار از مردم پر شد. آن روز تا شامگاه همواره افراد به جمعیت می پیوستند تا آنكه كار بر عبیدالله تنگ شد و حدكثر كوشش او آن بود كه درب قصر را ببندد، در حالیكه در قصر، بیش از سی نگهبان و بیست تن از رجال بزرگ و اعضای خانواده و نزدیكانش با او نبودند و كسانی از هواداران وی كه می خواستند به ایشان بپیوندند، از سوی دار الرومیین وارد قصر می شدند. كسانی كه در قصر با ابن زیاد بودند از بالای بام نگاه می كردند تاببینند در بیرون چه می گذرد، آنها مردمی را می دیدند كه بسویشان سنگ می انداختند و ایشان را ملامت می كردند و به عبیدالله و پدر او دشنام می دادند. [2] .

ابن زیاد، كثیر بن شهاب را نزد خود خواند، و به او دستو داد كه بیرون برود و در شهر گردش كند و پیروان خویش از قبیله مذحج را از پشتیبانی ابن عقیل بازدارد و آنان را از خطر جنگ بترساند و از گرفتار شدن به شكنجه سلطان برحذر دارد.

به محمد بن اشعث نیز دستور داد كه به سوی پیروان خویش از قبله كنده و حضرموت بیرون رود و پرچم امان برای پناهندگان بر افرازد. و مانند همین مطلب را به قعقاع ذهلی، شبث بن ربعی تمیمی، حجار بن ابجر عجلی، شمر بن ذی الجوشن عامری بازگفت.

بقیه سران مردم را كه نزدش بودند نگه داشت، برای اینكه از هجوم مردم بهراس افتاده و شمار افراد او كم بودند. [3] .


آن چند تن كه مأمور ترساندن و پراكندن مردم از دور مسلم بن عقیل بودند، میان پیروان خویش آمدند و دستور عبیدالله را عملی ساختند.

مسلم، عبدالرحمن بن شریح را به مقابله محمد بن اشعث فرستاد، ولی ابن اشعث چون خیل مردمان را دید، عقب نشینی كرد.

ولی به هر حال آنان توانستند، گروه بسیاری از قوم و قبیله خویش و مردم دیگر را گرد آورده و نزد ابن زیاد ببرند.

این عده از سوی درب دار الرومیین وارد قصر شدند،: پس كثیر بن شهاب به عبیدالله گفت: خداوند كار امیر را درست گرداند، اینك گروه زیادی از بزرگان مردم و نگهبانان و اهل بیت شما و دوستداران ما در قصر با تو هستند، پس بیا با هم بسوی آنان حمله كنیم، عبیدالله اعتنایی به گفته او نكرد و پرچم جنگ را برای شبث بن ربیعی بست و او را بیرون فرستاد.

از سوی دیگر شمار بسیاری از مردم به یاری مسلم بن عقیل برخاسته بودند و هر لحظه بر عده آنها افزوده می شد تا هنگام عصر كه كار بالا گرفت. [4] .


[1] ارشاد، ص 210، طبري، ج 5، ص 368 و 369.

[2] ارشاد، ص 210.

[3] ارشاد، ص 211، طبري، ج 5، ص 369.

[4] طبري، ج 5، ص 370. ارشاد، ص 211.